Sunday, October 31, 2004

هیجان ناب

دلم یک هیجان ناز می خواد
یک هیجان ناب
دوست دارم برم پیش اون پیرزنه که دندون نداشت

Saturday, October 30, 2004

معذرت می خوام

من رو که تو کدر نمی کنی
بابا جون من خودم کدرم من وجودم کدره
مطمئن باش تو بهتر از اون هستی که بخواهی منو کدر کنی
من می خوام همین جا به خاطر حرفهایی که بهت زدم ازت معذرت خواهی کنم
من از دید کدر خودم نظر دادم

Friday, October 29, 2004

جمعه ها

جمعه ها دلپذیرن وقتی تو باشی
وقتی تو نیستی زمانم با ما سر لج داره
اما من منتظر افطار می مونم
من امروز روزه ام چون تو رو از سحر تا افطار نمی بینم

Thursday, October 28, 2004

آدم خوب

خوب بودن همیشه سخته
خیلی سخت تر از اون که فکرش رو بکنی
من خوب نیستم
نمی تونم تو دنیای آدم خوبها زندگی کنم
چون آدم خوبها نمی تونن منو بپذیرن

Wednesday, October 27, 2004

نکنه

خیلی دارم بهت عادت می کنم
از این عادت می ترسم
هر روز هم داره بیشتر می شه
نکنه بذاری بری
نکنه تنهام بذاری
نکنه دوباره روزهای سختم شروع بشه

Tuesday, October 26, 2004

پراید سیاه

فقط یک پراید سیاه یادمه که داشت طرفم می اومد
دیگه هیچی یادم نیست
یادمه نفسم بالا نمی اومد
دوباره اون حس وحشتناک
اما نه بازم نفسم بالا اومد باید می اومد
هنوز زوده بیام پیشت
هنوز زوده
چقدر سرم درد می کنه

Monday, October 25, 2004

یک صبح قشنگ

تو نمی دونی چقدر دلم میخواست بهت بگم دوستت دارم ولی نمی شد بعضی وقتها باید جذبه نشون بدی اما ما که داریم زندگیمونو می کنیم پس غمت چیه؟
بعضی وقتها آینده نگری هم بد دردیه
ولی من اصلا از اون آدمها نیستم که حالم رو به خاطرآیندم خراب کنم
من فقط در حالم برای آینده تلاش می کنم
حالا دیدی فیلمت تکراری بود
و چقدر صبح دلپذیر بود وقتی

Sunday, October 24, 2004

اگه نخوردیم نون گندم دیدیم دست مردم

آخه من بهت چی بگم بالاخره نون گندم خورذی یا فقط دست مردم دیدی
بابا جان چرا لفظ بیگانه وشنیع --- را به جای هنرهای تجسمی و صنایع دستی به کار می بری
خیلی بده وقتی میبینی که میدان اینجا زندگی جریان داره که یک گوشش سیاه رو اشغال کردن
البته به قول تو بذار لبخند بزنن
ما هم میریم ته دنیا

Saturday, October 23, 2004

قوانین این هفته یادمون نره

یادم باشه این قوانین رو بذاریم
دستهاشو اگه می گیری محکم بگیر
جلوی دیگران اگه شوخی میکنی اینو بدون که دیگران مرض شوخی وجدی ما رو تشخیص نمی دن
به برنامه ریزی یکدیگر احترام بذارید

رستوران لبنانی

غذای لذیذ – اشکی تمیز – روحی لطیف – قولی عزیز

Thursday, October 21, 2004

برای چه اشک میریزی؟

اشکهایت را جمع کن برای روزی که او را نداری برای زمانی که در کنارت نیست
اما او که همیشه در کنارت هست در یک قدمی روزی صد هزار بار پاتو لگد می کنه روزی صد هزار بار بهت تنه می زنه
اما همیشه که دلیل اشک ریختن اون نیست
بعضی وقتها یک شماره موبایل که وقتی داری پاچه رو استاد می کنی مثل مترسگ سر جالیز ظاهر میشه
درمان اشک ریختن ، گاهی وقتها فقط یک آغوشه یک آغوش گرم و یا فشردن یک دست
پیش او آرومم فقط دلتنگ لحظه جدایی
شاه خاموش است ولی من گریان
از کجا می دونستی که من عاشق اینم که کسی دستام را ماساژ بده

Wednesday, October 20, 2004

شعرهای ناب --کاری از ماه و امپرا

صدای باد پاییزی چو می آید به آغوشم
من بی خواب را امشب دهدجام تهی نوشم
--------------------------------
شب آمد و من در آرزویت همه چشمم
در زیر نگاه تو سرا پا همه خشمم
--------------------------------
هوا سرد است و یار من به شعر آذین شده امشب
در آغوشم نمی خوابد به بالینم نمی گنجد
و چه مشتاق برای خواندن
و چه لبریز از صبر
و تو چه می دانی که چقدر سخت است در یک قدمی آدم بودن و فاصله داشتن
خانوم بودن اصلا سخت نیست فقط کمی عشق می خواهد
ومن بیشتر از همیشه عاشقم

Tuesday, October 19, 2004

زیر سیگاری

سراییدن مثنوی یک بیتی در خانه ای نیمه کاره ، و تو میدانی که بهتر از من شعر می گویی
به قول تو من شر میگویم و تو شعر
چقدر آدم کنف می شه وقتی به بهترین پدر دنیا که اصلا سیگار نمی کشه زیر سیگاری هدیه می دهد
اما خوب مهمه اینه که اون قبول می کنه
چقدر شیرینه وقتی ماشین رو با ترمز دستی نگه می داری
دلم می خواست بهترین پدر دنیا پدر من بود

Sunday, October 17, 2004

سالاد بار

بابا جان کاه دست خودت نیست کاهدون که دست خودته
لذت نگاه کردنت وقتی با اشتها خیار شور می خوری رو با هیچ ژل سری عوض نمی کنم
میدان اینجا زندگی جریان دارد که یک گوشش سیاه شده

عصر جمعه برای همه دلگیره ولی نه برای من و تو

جمعه - عصر -
رنگ زرد رنگ قشنگی است
زمانی که می خواهی یک نفر را اذیت کنی فقط کافی نذاری فکرش رو متمرکز کنه
بعد هر جور که بخواهی می تونی اذیتش کنی
:(

Wednesday, October 13, 2004

آینه

فقط کافیه به آینه نگاه کنی
یک پسر معصوم و کوچولو رو میبینی
من رو هم تو چشمات میبینی
من همیشه در 5 متری تو خواهم بود و نه در 6 متری
DVD-شب - بوبو - بوسه داغ-نگاه پشت سر
دختری که شبیه تام کروزبود

Tuesday, October 12, 2004

بابا خوشتیپ

می دونه که می دونم خیلی از حرفهاش شوخیه
می دونه که می دونم دوستم داره
می دونم که می دونه دوستش دارم
می دونم که می دونه چقدر بهش افتخار می کنم

Monday, October 11, 2004

صبحانه

آسانسور 4 نفره با حضور 6 نفر و مدیران ارشد
یک صبحانه دلپذیر
یک بوسه داغ
یک بربری داغ
یک نگاه داغ
یک طرح قشنگ
یک انتقاد بیجا

برگشنی وجود نداره

پرده اول-خطاب به من
بیا همیشه دو تا دوست خوب با هم بمونیم حتی اگه من با دختر دیگه ای دوست شدم همچنان با من دوست بمون
من میام و بهت میگم خوب عزیزم خیلی تو این مدت به ما خوش گدشت و تو باید بفهمی که دیگه فقط یک دوستی
پرده دوم باز هم خطاب به من
بهتره امروز روز آخر این دوستی باشه چون دیگه دوستی ما Expire Date ش سر رسیده
پرده سوم-خطاب به من
بودن و نبودنت فرقی برام نداره کی میشه من از شرت خلاص بشم
پرده آخر
... هنوز وجود نداره
چون تو جرات روبرو شدن باهاش رو نداری

Sunday, October 10, 2004

جلسه

نگاهش وقتی که حسود می شه دیدنی ست
ولی نمی تونه چیزی بگه
چون نباید چیزی بگه

آغاز یک روز خوب

امروز رو سعی می کنم خوب شروع کنم با گوش دادن به یک موسیقی خوب توی ترافیک
خیلی خوشحالم که دیگه صدای بوق ماشینها رو نمیشنوم
و باز هم یک انتظار قشنگ برای آمدنت دلم بد هوای اریک رو کرده
نتونستم دیروز سری به جوزپینو بزنم

Saturday, October 09, 2004

لبخند

هیچکس نمی تونه لبخند ماه رو بگیره چون زیر چتر امپراست