Sunday, March 13, 2005

هديه

و من اينجا مهندسي پول ياد مي گيرم
جاي دستش رو صورتم بوييدني است
خانه دارم كرده است اين ياغي سركش
و يك خانه امن هديه اوست به من
هد يه اش را مي ستايم
و دو توپ سياه كه دوستش دارد و من هم

Wednesday, March 09, 2005

مل مل زندگي

اينقدر سخت بود روزگارم كه توانم را براي نوشتن نبود
و اما اكنون
اينقدر سرشارم از ذوق ادامه دادنت كه
...
من و تو در زير سقف سفيدمان . ماي عاشقانه را ساختيم
و چه زيبا نگريستم به زندگيمان
مل مل زندگيمان افزون باد