Sunday, February 12, 2006

کاش کودک می ماندیم

و سکوتی شد برای با هم بودنمان
و من تنها غرق در افکارم

دلم صدایی ندارد

برای از هم پنهانی

شب روز هم فرقی ندارد

فقط دیده می شوی

شاد تر از آنچه باید

کمتر از هر چه هست

طلب های بیهوده

آرزوهای کوچک
سردی شب

و نگاهی عاشق

دلسوزی می کنی برای خودت و نمی دانی که راهت سر سبز نیست

باریک تر می شود هر چه طی می کنی این راه را

و ندانی آخرش کجاست

و صدا آرام تر

کاش نبود این همه

...

کاش کودک می ماندیم