نفسی جدید
بکش بکش عمیق تر بگذار حس کنم لحظه های تنهایی را
خانه ای جدید به گرمی سر انگشتانم
اما نه گرمتر
کمی بالاتر
همانجایی که
...
گرم و نرم و میچو در انتظار امدنم
غذا می خواهد از من
فیدش می کنم و نازش
همانطور که مرا ناز میکند
موهایم نرم شده اند
او هم دوست دارد
من هم دوست دارم نوازشهایش را
...
تنهای تنها
گاه صدای پای کودک همسایه سکوت تنهاییم را میشکند
جدول زمانبندی هم کمکی به تنهاییم نکرد
باز هم خالی هستند این سلول های اکسل دل من
به قول نگار
من همه چی را دلار می بینم و جدول
شاید به جای مهندس کامپیوتر می باست حسابدار می شدم
و یا شاید مسئول باجه پمپ بنزین که چقدر پول دارد
هر روز کلی پول دارد کلی پول
چیزی که این روزها بدست آوردنش خوشحالم می کند
مثل خیلی چیزهای دیگر که خوشحالم می کند
مثل آمدن تو
که کم کم می آیی
دور میزنی من را
و من باز هم میگویم که کی می آیی
شیرین هم که از میچو خوشش نمی آید
اتمام حجت کرد که یا جای او باشد یا میچو
و میچو هنوز منتظر من است تا فیدش کنم
...
در خانه نشسته ام به ساعت نگاه میکنم و به میچو
تا بیاید
خانه تمییز است از موهای ریخته روی زمینم خوشش نمی آید
همه را جمع کردم
چای هم دم کرده ام
خانه بوی وایتکس می دهد و کمی عطر نرگس
اما با زدن این اسپری یاس خوش بو تر هم می شود
بوی بابا بزرگم را می دهد و کلی خاطره رهایی
جانماز و روی تلوزیون گروندیک
یادم هست خوب یادم هست می گفتند انگش پایم به او رفته
اما او که می آید بوی خوش چوب می آید
هر طرف که سر می چرخانم بوی چوب است
و آخ که چه دلتنگم از شنیدن بو و نبودنش
ریچی خونم هم کم شده است
کارخانه پیچ سازی دارد این ریچی
دست به پیچاندنش هم خوب است
چ هم زیاد دارد
برای همین دوستش دارم
ریچی خونم هم کم شده است
کارخانه پیچ سازی دارد این ریچی
دست به پیچاندنش هم خوب است
چ هم زیاد دارد
برای همین دوستش دارم
...
او می آید
با یک کیسه پر از خوراکی و الویز
شاید در من شباهت زیادی دیده است با خرگوش
و من می خندم
چیپس و پنیر می خوری
آب سیب چی؟
...
تلفنم زنگ میزند و یک صدای آشنا
صدایی که روتین زندگیم شده است
و یک جمله همیشگی
عزیزم صبح کی از خواب بیدارت کنم؟
...
تلفنم از ان وقتها بیشتر زنگ می خورد
اما من از آن وقتها تنها ترم
این بانک تازه تاسیس هم که هی تبلیغ میکند
مدیر عاملش مثل شانه ساز شده است همه جا را پر از تبلیغ کرده است
بانک دی را نمی گویم
بانکی را می گویم که روزی ده بار مرا یاد او می اندازد و روی دلم سنگینی می کند
کاشکی بانکی هم به نام من بود
به جای این پریزهای برق
و یا لوازم شوینده
و یا فرش مهستان که به سختی کسی را یاد من می اندازد
...
دست خطم دارد گم می شود
یادت هست میگفتی شبیه دست خط تو شده است
یادت هست
من همه چیز یادم نیست
تنها چیزهای خوب یادم هست
همه باجی هایی که می کردیم
لایی باجی یادت هست
یادت نیست
سرگرم دخترک گاز بگیر شده ای
می دانم داری نفس میکشی
بکش بکش
ای هم نفس قدیمی