گاهي وقتها دلم خنثي است
دلم خالي است
دلم هيچ است
نميدانم اين هيچ بودن از براي بي دردي است
كه اگر اين است پس چرا لبخندي نيست
مگر نه انكه نبود چيزي نشانه بودن نقيض آن است
گاهي وقتها دلم در تمناي هيچ نيست
فقط خسته است، از خواستن
دلم حتي توان توصيفش نيست
كه اگر وصفي بود كه خالي نبود
هيچ نبود
با آنكه فرق است بين و هيچ و خالي كه يكي ٠ است و ديگري نال و كدها بايد زد تا فرقشان را بلعيد و هضم كرد
گاهي وقتها دلم پر ميشود از جملات دروغين و دوستانه هاي فريب انگيز
و چون پوچي بيش نيستند خالي ميشود يك هو
از همه قربان صدقه ها و تعارفات خنده دار كه گاهي حس انزجار مي آيدم
و صد هزار مرتبه شكر كه كپي و پيست كردنشان هم راحت كرده كار اين بزله گويان را و حتي از هم آسانتر بانك استيكرشان پر است از اين همه چاپلوسي ها و محبتهاي دروغين كه هيچ نفهميدم علتش را
گاهي وقتها دلم شعر ناله ميگويد و و خودش هم ميداند كه گزافي بيش نيست اما ميگويد كه ارزشش از همه آن استيكرهاي دروغين بيشتر است