Thursday, February 17, 2005

سپاس

من اينجام تا همه چيز درست باشد
قدرتم را خدايم به من بخشيده
بخشيدگيش را را سپاس
مادري دارم بهتر از برگ درخت اما دور
پدري كه نبودنش را مي ستايم
و خورشيدي كه افتخار از او نور گرفتن را با هيچ چيزي در دنيا عوض نمي كنم
دوستانم با تمام اندكي
آنقدر بزرگند كه جاي همه چيزهاي نداشته ام را پر كرده اند
...
واي خدا من چقدر دارايم
...
سپاس

Monday, February 14, 2005

صبرم باد

هيچ نمي گويم
نگفتنم بهتر است
ديگر حرفي نمي دود در گيجگاهم
دريچه صبر دلم باز شده
بازش كردم
چاره اي جز اين نداشتم
زنجيرهاي زندگيم در هم گره اند
من هم درونشان
...
جواب نامه هايم نيستند در راه
...
مي دانم آفتابش را برايم هديه آورده
مي دانم زندگيم را به يك برگه و يك مهر متصل نكرده
مي دانم
همه چيز را خوب مي دانم
اما
نمي توانم
هيچ كاري برايم باقي نگذاشته
كاري نيست كه بتوانم انجام دهم جز صبر
...
صبر براي يك تكان
با دو سه ريشتر هم حل نميشه
ژاپني پسند مي خواد
...
صبرم باد
صبرم باد

Saturday, February 05, 2005

برف

برف است
سردم نيست
گرم است دلم از تو
برف ذوقم را براي نوشتن باروريده
دردآورترين لحظه هاي عمرم با
قشنگ ترينشان گره خورده
من اما عاشق ادامه