ديدني تر از هميشه شاخه هاي درختان بود كه باريدنشان گرفته بود
...
دويدنمان براي فرار نبود
ذوقمان بود كه رها كرده بود خودش را در اين همهمه عشق
بياني نيست تا ياراي بيانش باشد
و اما
...
تو مي داني
...
...
نوازشهايت كودكم ميكند
سكون زمان را مي خواهم تا بمانم در اين پرچين عشق
...
دويدنمان براي فرار نبود
ذوقمان بود كه رها كرده بود خودش را در اين همهمه عشق
بياني نيست تا ياراي بيانش باشد
و اما
...
تو مي داني
...
...
نوازشهايت كودكم ميكند
سكون زمان را مي خواهم تا بمانم در اين پرچين عشق
No comments:
Post a Comment