Wednesday, March 15, 2006

بی بی دل


آمدند آرام و دیر تر از آنچه باید

چه جوابی داری برای ذوق دل سوگند، شکلات هایش را تمنا می کند با نگاه معصومانه اش

منتظر تو نبوده بیشک

...


مستیمان از بهره انگور نبود ، می دانیم در دلمان چه شراب خانه ایست

نگاهشان برای انتخاب بی بی دل نبود، می دانم

می دانم

عشق را حکم می کردند و برده بودند هفت دست عشق را

...

خانه مان گرم شده بود با "شما " گفتنهایشان ، یادمان میدادنند آنچه باید را

گوشزد می کردند عشق ورزیدن را، مهر را ، احترام را ،...

هر چند دور

سیندرلا می شود هرشب ، اما کفشی نمی گذارد برای پیدا کردنش

...

ای کاش می ماندیم در ساعت ده و میخندیدیم به ترک دیوار و می ترسیدیم از انفجار یک نارنجک کودکانه کنار 206



1 comment:

Anonymous said...

kash mishod javabe in hame mohebat ra dar kolbe ESHGH dad...