و در کنار آبشار زندگی به ماه می خندم تا بداند غمهایم با دیدنش از بین نمی رود
برق ماه هم کمتر از برق انگشتریم نیست
انگشترم برق میزند مثل چشمهای تو
آخه
عاشق شده
چرا که تو در کنارمی و من به خود می بالم
می بالم از بودن و نفس کشیدن
و فورمت میکنم درایو دی را تا نباشد اثری از همه آنچه که داشتم و شاید فکر می کردم که داشتم و سرابی بیش نبود
آی خورشید
آی خورشید
برو که مهمون عزیزی در خونه دارم
می روی و به عقب هم نگاه نمی کنی
من هم نگاه نمی کنم
ولی
امروز دلم سراغ تو را گرفت
گفتم ببین گوشه آسمان ،ماه را
که چه تنهاست
چه تنهاست
اما ماه دل من تنها نیست
نشسته در کنار یار و از سبزی عشق و سفیدی راستی میگوید
و می نوازد تارش را در پس پرده های بی کسی
و بغض میکند از خوردن بستنی پسته ای
و شالش را می بافد تا اثری باشد از او در دل آدمها
و حرف میزنیم از عشق سر به زیرمان
می خواستیم تا ته سر منزل عشق برویم
برای با هم بودن و جاودانه بودن
آخ
آخ که چه قشنگ می نوازی
این پرده های آشفته را
و من غرق در مست شدن
حالا که اینجا نشسته ام
حالا که نگاه میکنم به تو
حالا که دستهام گرم شده از نفست
حالا که می دونی
که چقدر بی قرار دیدنت هستم
حالا که می شمارم لحظه ها رو برای دیدنت
حالا که
....
بیا و بگذار که حس کنم طعم شیرین با تو بودن رو
No comments:
Post a Comment