شبپره های سرگردان
در تلاطم بادهای شبانه تابستان
به دنبال گرد شیرین خاطره میگردند
تا شاید در درون ناله های شبانه جیرجیرک
شاهد هاله غمنگیز سوختن باشند
سرد است
کودکیم کم شده
نکند بزرگ شوم
گیر کرده ام در این دنیای آدم بزرگها
آدم بزرگها نمیفهمند
مغزشان معیوب است
فکر می کنند می دانند
فقط بلدند خوب حرف بزنند
ولی چشمشان دیگر برق نمیزند
ذوق نمیکنند
آخر نمی فهمند فرق شب پره را با شاپرک
ولی فرق ال سی دی را با ال ای دی میدانند
هه
خنده دار است
بعد با خودشان فکر میکنند که میفهمند
از سگ آقای پتیبل خوششان نمی آید
طفلک فقط کمی بد اخلاق بود
ولی پروانه ها را دوست داشت
به دنبال پول می دوند و یک نگاه هم به کفتر چایی ها نمی کنند
آدم بزرگها وقتی از کنار یک آبپاش چمن خیس کن که نمی دانم اسمش چیست رد می شوند
و ماشینشان را که تازه شسته اند خیس می شود
زیر لب غر غر میکنند
ولی نمی دانند که خدا دارد قلقلکشان می دهد
دلشان مور مور نمی شود
حتی برنمیگردند عقب تا دوباره فواره بچرخد و خیسشان کند
دلشان از چیزهای زشت مور مور می شود
ماشین مشکی گنده زشت
خانه بزرگ سفید
پولهای بوگندو
کاغذهای پر مهر و امضا
از چه جیزهایی ذوق میکنند
واقعا که دنیای زشتی دارند
دلشان اصلا باد بادک نمی خواهد
از خاک بازی و شن بازی هم لذت نمی برند
توپ دو لایه هم دوست ندارند
آدامس خرسی هم که اصلا یادشان رفته
نوشمک هم نمیدانند چیست
حتما با خود میگوند کیست
حتی بلد نیستند روی یک جوی کوچک سد سنگی بسازند
خانه سازی هم بلد نیستند
با خودشان هم حرف نمی زنند
آخر وقتی کسی با خودش بلد نباشد حرف بزند
پس چه کاری بلد هست
با خودشان بازی هم نمیکنند
با اصغر آقا هم که بلد نیستند حکم بازی کنند
آدم بزرگها
خندیدن هم بلد نیستند
هی لبخند میزنند
قاه قاه بلد نیستند
به تماشای جویدن فندق یک سنجاب هم نمی خندند
هه
واقعا که دنیای زشتی دارند
دلشان نمیگیرد از شکستن کله عروسک
دلشان سنگ شده است
اصلا آدمهای غیر قابل تحملی هستند
با گوسفندها حرف نمیزنند
می گویند اینها که نمی فهمند
نمی فهمند که آدم کارهای مهم تری هم از نشستن در روی صندلی و گوش دادن به حرف دو تا آدم بزرگ دیگر دارد
آدم باید حرف دلش را بزند
آدم بزرگها حرف دلشان را می خورند
به حرف دل کسی هم گوش نمیکنند
یک کلمه زشت هم دارند
منطق
خودشان نمی دانند یعنی چه
ولی هی میگویند و همه چیز را با آن حل میکنند
اصلا نمی فهمند
تقصیر خودشان نیست
گناه دارند
......
نکند که من هم بزرگ شده ام
در تلاطم بادهای شبانه تابستان
به دنبال گرد شیرین خاطره میگردند
تا شاید در درون ناله های شبانه جیرجیرک
شاهد هاله غمنگیز سوختن باشند
سرد است
کودکیم کم شده
نکند بزرگ شوم
گیر کرده ام در این دنیای آدم بزرگها
آدم بزرگها نمیفهمند
مغزشان معیوب است
فکر می کنند می دانند
فقط بلدند خوب حرف بزنند
ولی چشمشان دیگر برق نمیزند
ذوق نمیکنند
آخر نمی فهمند فرق شب پره را با شاپرک
ولی فرق ال سی دی را با ال ای دی میدانند
هه
خنده دار است
بعد با خودشان فکر میکنند که میفهمند
از سگ آقای پتیبل خوششان نمی آید
طفلک فقط کمی بد اخلاق بود
ولی پروانه ها را دوست داشت
به دنبال پول می دوند و یک نگاه هم به کفتر چایی ها نمی کنند
آدم بزرگها وقتی از کنار یک آبپاش چمن خیس کن که نمی دانم اسمش چیست رد می شوند
و ماشینشان را که تازه شسته اند خیس می شود
زیر لب غر غر میکنند
ولی نمی دانند که خدا دارد قلقلکشان می دهد
دلشان مور مور نمی شود
حتی برنمیگردند عقب تا دوباره فواره بچرخد و خیسشان کند
دلشان از چیزهای زشت مور مور می شود
ماشین مشکی گنده زشت
خانه بزرگ سفید
پولهای بوگندو
کاغذهای پر مهر و امضا
از چه جیزهایی ذوق میکنند
واقعا که دنیای زشتی دارند
دلشان اصلا باد بادک نمی خواهد
از خاک بازی و شن بازی هم لذت نمی برند
توپ دو لایه هم دوست ندارند
آدامس خرسی هم که اصلا یادشان رفته
نوشمک هم نمیدانند چیست
حتما با خود میگوند کیست
حتی بلد نیستند روی یک جوی کوچک سد سنگی بسازند
خانه سازی هم بلد نیستند
با خودشان هم حرف نمی زنند
آخر وقتی کسی با خودش بلد نباشد حرف بزند
پس چه کاری بلد هست
با خودشان بازی هم نمیکنند
با اصغر آقا هم که بلد نیستند حکم بازی کنند
آدم بزرگها
خندیدن هم بلد نیستند
هی لبخند میزنند
قاه قاه بلد نیستند
به تماشای جویدن فندق یک سنجاب هم نمی خندند
هه
واقعا که دنیای زشتی دارند
دلشان نمیگیرد از شکستن کله عروسک
دلشان سنگ شده است
اصلا آدمهای غیر قابل تحملی هستند
با گوسفندها حرف نمیزنند
می گویند اینها که نمی فهمند
نمی فهمند که آدم کارهای مهم تری هم از نشستن در روی صندلی و گوش دادن به حرف دو تا آدم بزرگ دیگر دارد
آدم باید حرف دلش را بزند
آدم بزرگها حرف دلشان را می خورند
به حرف دل کسی هم گوش نمیکنند
یک کلمه زشت هم دارند
منطق
خودشان نمی دانند یعنی چه
ولی هی میگویند و همه چیز را با آن حل میکنند
اصلا نمی فهمند
تقصیر خودشان نیست
گناه دارند
......
نکند که من هم بزرگ شده ام