يادم نرفته است تو را
در ذهن پر از ترافيكم براي تو خيابان دو طرفه اي باز است
..
مي فشارد تخته سينه ام را با گچ دود و غبارش
دامنه هاي البرز صدايم مي كنند براي گرفتن يك نفس
اما سر گرفتارم صدايش را در لا به لاي همهمه عاشقانه خورشيد ياراي شنيدن نيست
...
تولدش علامت سوال ذهنش بود
و نه براي من
...
براي چه مرا مي جويد
فحش خورم را ملس يافته.. مي دانم
مي دانم
...
من تا چهار شنبه انتظارم را بسته بندي مي كنم
مي جويم اسكرپتهايت را
اما هيچ