نقرآبی ترین عشق را نثارت می کنم
دوستش داری
می دانم
خوب می دانم
خسته ای
از تکیه بودن
کودکیت کم میشود
به دنبال کدام پچ پچ عاشقانه آمده ای در این بیکران خالی
خالی دل من
...
سرد می شود گاهی
نه به سردی دل او
رنج برده می دانم
رنج می برد می دانم
سر آغازش با من نبود
پایانش هم
پریشانش نکن
مدهوشش کن
غرقش کن در دنیای لذت
بگذار دمی نفس برآرد
بگذار باشد
باشد برای خودش
و نه من
و نه بهانه ای دیگر
مستم می کند صدای مهربانش
"هوا سرد شده صبحها یک چیزی تنت کن
اما چرا این همه کوتاه
...
خوابگردی تنها نمی خواهم
مرد بیداریم باش در دورترین نقطه وحشت
و بگذار بدانند
می شود به یک معصوم تشنه محبت
تکیه کرد
...
کودکیم دورترها گم شده
در پیش نمی گردم
مال من نیست دیگر
ترانه دیگریست برای شمارش گلبرگهای لذت
...
سپاسش را لایق نیستم
بزرگتر از آن است که توان پرستیدنش باشد
من اما یک ذره
...
دوستش داری
می دانم
خوب می دانم
خسته ای
از تکیه بودن
کودکیت کم میشود
به دنبال کدام پچ پچ عاشقانه آمده ای در این بیکران خالی
خالی دل من
...
سرد می شود گاهی
نه به سردی دل او
رنج برده می دانم
رنج می برد می دانم
سر آغازش با من نبود
پایانش هم
پریشانش نکن
مدهوشش کن
غرقش کن در دنیای لذت
بگذار دمی نفس برآرد
بگذار باشد
باشد برای خودش
و نه من
و نه بهانه ای دیگر
مستم می کند صدای مهربانش
"هوا سرد شده صبحها یک چیزی تنت کن
اما چرا این همه کوتاه
...
خوابگردی تنها نمی خواهم
مرد بیداریم باش در دورترین نقطه وحشت
و بگذار بدانند
می شود به یک معصوم تشنه محبت
تکیه کرد
...
کودکیم دورترها گم شده
در پیش نمی گردم
مال من نیست دیگر
ترانه دیگریست برای شمارش گلبرگهای لذت
...
سپاسش را لایق نیستم
بزرگتر از آن است که توان پرستیدنش باشد
من اما یک ذره
...
No comments:
Post a Comment