Saturday, June 05, 2010

خسته ام

به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
تنها من که تنها نیستم
مادری دارم بهتر از برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که همین نزدیکی است
در سکوت این شبهای گرم
به دنبال یک آغوش گرم
هراسان می دوم
به هر بیراهه ای سر میزنم
بیراهه هایم خسته ام میکنند
من که اهل بیراه نیستم
در راه راهم نمی دهند این موجودات دوپا
قبضه کرده اند خوشبختی را
راهم نمی دهند
و من از همه متنفر میشوم
برای آنچه ندارم
و آنچه دارم
خوشبختی
و تنهایی
و سر سخت می شوم
و از سختی میشکنم
دورو برم را مولتی ویتامین گرفته است
و همه چیز کند است
اقا تیزی داری
جوابی نمی اید
من خستم
خسته از به دنبال گشتن ها
از نبودن ها
خسته ام
از تنهایی
خسته ام
خسته از سکوت شبهای تاریک
خسته از نوشتن
خسته از گوش دادن
خسته از گفتن

1 comment:

limakdeh said...

ایام بکام