به جای آب دهانم
اشک جاری می شود
خالی می شود از درونم آنچه باید
توانت نیست برای کاری
تلاش نکن
یک حس قدیمی
یک خاطره قدیمی
خیلی هم سخت نیست
...
من اینجا یک نشانه هستم
از عشق
نفرت
محبت
کینه
غرور
نگرش جدید
...
اما نه
کیلومترها مانده تا راه همیشگی
خاکی و آسفالت
چه فرقی دارد
شب و روزمان یکیست
نه اینجا و نه در هیچ نا کجا آباد دیگری
سفردلم طلب کرده
به دیار یقین
به شهر عشق
به خیابان صفا
...
خانه آرامش
ندانی کجاست این ناکجا آباد
من هم
هوا اندک اندک سرد می شود
خاطراتم اما نه
...
اشک جاری می شود
خالی می شود از درونم آنچه باید
توانت نیست برای کاری
تلاش نکن
یک حس قدیمی
یک خاطره قدیمی
خیلی هم سخت نیست
...
من اینجا یک نشانه هستم
از عشق
نفرت
محبت
کینه
غرور
نگرش جدید
...
اما نه
کیلومترها مانده تا راه همیشگی
خاکی و آسفالت
چه فرقی دارد
شب و روزمان یکیست
نه اینجا و نه در هیچ نا کجا آباد دیگری
سفردلم طلب کرده
به دیار یقین
به شهر عشق
به خیابان صفا
...
خانه آرامش
ندانی کجاست این ناکجا آباد
من هم
هوا اندک اندک سرد می شود
خاطراتم اما نه
...