در دور سبدي هست پر از لرزش
لرزش از يک نگاه خشم آلوده
از يک کلام قهر آلوده
از يک
...
و من اينجا منتظر يک لرزش
از يک شوق ديدن
از يک شنيدن دلم برايت تنگ شده
از يک نگاه بي اخم
از يک صداي کودکانه پنجاه ساله
...
عادت دارم به آنچه بايد و آنچه هست
در پيشانيم با خط خوش لرزاني نوشته اند آنچه بايد
تو نمي بيني خيره نگاه نکن
...
شادم از داشتن و نداشتن
قسمتي از آنچه بايد است
...
در دور نگاهي است که مي دانم مرا مي جويد
اما نه
راه را گم کرده است
ستاره
نشانش بده
نشانش بده
...
لرزش از يک نگاه خشم آلوده
از يک کلام قهر آلوده
از يک
...
و من اينجا منتظر يک لرزش
از يک شوق ديدن
از يک شنيدن دلم برايت تنگ شده
از يک نگاه بي اخم
از يک صداي کودکانه پنجاه ساله
...
عادت دارم به آنچه بايد و آنچه هست
در پيشانيم با خط خوش لرزاني نوشته اند آنچه بايد
تو نمي بيني خيره نگاه نکن
...
شادم از داشتن و نداشتن
قسمتي از آنچه بايد است
...
در دور نگاهي است که مي دانم مرا مي جويد
اما نه
راه را گم کرده است
ستاره
نشانش بده
نشانش بده
...
No comments:
Post a Comment