Monday, October 10, 2005

کنج بدون دود

صدايي نمي ياد
در خانه اش بسته است
اما پنجره باز براي چيست
دو نگاه در تنهايي به من است
درنگي نيست
وقت بسيار است
من وتو وچند گوشه خالي
يکي را از آن من کن در ديگري قلياني چاق کن
دود را ستايش کن و به آسمان نگاه کن تا دريابي افتابيش را
شايد هم
نبيني آنچه بايد
نگاه مي خواهي؟
من ندارم
اما
دو کوچه بالاتر نگاهاي ارزان مي فروشند
اما همه برچسب چشم براه دارند
آه
مردن از خوشي در يک گوشه دودي
مردن از عشق و حسادت
واژه کم نمي ياورم تا بداني خود واژه را تعريف کردم
واژه يعني يک کنج بدون دود
يک نگاه
يک خستگي
بوي تند عرق
بوي کباب
آخ
دريا
کنج من کجاست گوشه بي دودم
فکرم را روزه دار مي کنم
نيازي به فشار آوردن به معده فلک زده نيست
فکرم روزه است
نه يک ماه
براي هميشه و خالي از کنج
کنج بدون دود

No comments: