Thursday, July 01, 2010

فامیلهای جدید

تازگیها خواهرانه هایم زیاد شده است
کلی فامیل پیدا شده اند در این زمانه بی کسی


افروز
افروز خواهر بزرگم است
نون پنیر و گوجه خیار که نمیدانم چرا اینقدر تند بودند دهانم میگذارد و میگذارد من به کار دلخواهم برسم
برایم قرمه سبزی و خورشت بادمجان درست میکند
و نگران بخیه هایم است و مشتاق دیدن اینکه بالاخره جذب شده اند یا نه
کنجکاو هم هست

خاله مینا
کاملا یک خاله تو دل بروی خوشگل
بغلش را کلی دوست دارم
دعوایم که میکند
دلم غنج میرود
دوست دارم وقتی از دستم حرص میخورد

دایی جان
خوب
عشق من عاشقم باش را برایش می خوانم و دلبری میکنم
چونه ام که می لرزد
میگوید بغض نکن
هر چی تو بخواهی

فامیل هایم هی زیاد میشوند
دوستانم هم
نه آنان که مگسان گرد شیرینیند
دوستانم
آنهایی که دم به دم نفسم هستند و آغوششان را دوست دارم
آنهایی که وقتی بغلشان میکنم
یک تیکه از دنیا را صاحب میشوم
آنهایی که هستند برای من و من هستم برای آنها
آنهایی که منت بودنشان روی سرم نیست
باجی نمیدهم برای بودنشان
من را دوست دارند
خود من
هر چند مغرور هر چند تلخ زبان
هر چه که هستم
چه خوب و چه بد
مرا مبپذیرند
دوستانم را می گویم
هنوز از تعداد انگشتان دو دستم بیشتر نشده اند
دویست و سی و چهار نفر نیستند


1 comment:

لیماکده said...

آنهایی که وقتی بغلشان میکنم
یک تیکه از دنیا را صاحب میشوم

نفس ات گرم
خیلی خوب بود