Tuesday, July 13, 2010

خنده هایمان

خنده هایمان طولانی بود
کارهای فانی برای هم میکردیم و میخندیدیم
بزرگترین رازهای زندگیمان را به هم میگفتیم و میخندیدیم
از دوستی هایمان
از حرف زدنهای دو عنصر بامزه
از اولین هایمان
از اتفاقات ناگوار
و می خندیدیم
به ترک دیوار
به صدای پای سوسک
چه شاد بودیم دیشب
بعد به هم قول میدادیم که دیگر نخندیم
و بعد دوباره میخندیدیم
نفسمان بالا نمی آمد و میخندیدم
تصور میکردیم و میخندیدیم
ما فقط سالاد خورده بودیم و هندوانه
مسواک هم زده بودیم
مسواک خودم را زدم
دیگر مال من است
هر کس ادعایی دارد برای خودش نگهدارد
بیا باز هم بخندیم
راستی
امروز جمله معروفم را صبح بهت نگفتم
در مورد پدر زحمتکش و ماهیگیری و
...




No comments: