Wednesday, December 29, 2004

نوشتن نمی خواهد دلش

نوشتن نمی خواهد دلش
خیارشورش را با تمام آرزوهای کودکانه اش می بلعد
چشمانش برق دارد از خوردنش

صدایش، لذتم را بارور می کند
لیلی ام میکند زمزمه های لذتش در پس پرده ی گوشم
سکوتش را می شناسم
در پشت سکوتش حسادت دلفریبی را بارور میکند
آی مجنون
من می شناسم این حس دلفریب را
رنگم می کند ،نوازش دستان نوازشگرش
دنیا بایست بگذار من در لحظه، پرستیدنش کنم
نوشتنم می آید

بذار بتونم

خدایا کمک کن همه چی درست بشه
بذار حرف همدیگر رو بفهمیم
بذار بتونم اون چیزی که ته دلمه بهش بگم
به کسی که پاره تنشم
به کسی که 24 سال جوونیش رو برام گذاشته
بذار بتونم قسمتی از خوشحالی و خوشبختیم رو کادو پیچش کنم و بهش تقدیم کنم

Monday, December 27, 2004

من دلم هیچی نمی خواد

من دلم لیمو شیرین نمی خواد
من دلم هیچی نمی خواد دلم هیچی نمی خواد
من دلم لیمو شیرین هم نمی خواد
من دلم هیچی نمی خواد

روده هایم درد می کند

دیدگانم اشک ندارند

اشکهایم را در روده ام جا سازی کرده ام
بگذار مهمان درون روده ام غذایش نمک دار باشد
اما نمی دانم چرا وقتی اشکهایم را می بلعد وحشی تر می شود
روده هایم را گره می زند

درد رو ده هایم قشنگ است
به یادم می آورد ، آنچه نباید
تلنگریست بر قلبم
ماه باید بتواند بدون خورشید هم بتابد
خورشیدی وجود ندارد تا بتواند ماه را نورانی همچون شب چهارده کند
روده هایم درد می کند
دردش قشنگ است
گوش زد می کند ، آنچه باید

وقتی با تو هستم

صدای دلنشین انداختن خلتهایش بر روی زمین مانند لالایی شبانه ام است،.. وقتی با تو هستم
سرمای استخوان دردآور ،مانند مرهمی بر دردهای زانوانم است ،.. وقتی با تو هستم
بدنم بوی صابون فا نمی دهد اما بوی دلپذیرت می پوشاند بوی عرق سردم را، دنیا بوی سیب زمینی سرخ کرده می دهد با خیارشور،.. وقتی با تو هستم
میز شام دو نفرمان با ظرفهای یک بار مصرف همانند میز هیجده نفره کاخ نیاورانه با 4 مدل کارد دسته نقره ،.. وقتی با تو هستم
نمی دونم باید خنده سر می دادم یا اشکم را نثار گونه ام می کردم وقتی عکسش را در موبایل دیدم
راستی می دونم خیلی سخته که هر وقت من روی فرشهای استاد دانشگاه تنیس باز آب می ریزم تو رو هم آواره می کنم
من دلم آب لیمو شیرین با چرکهای دست تو می خواهد
آب لیموی شور چی رو نشون می ده؟

Sunday, December 26, 2004

بلند شو ماه بلند شو

اشکهایم را در واژه می پنهانم
و
هر جه می خواهم
می تایپم و می تایپم
و می تایپم
خدای من می داند که چه می گویم او همه ی من را می بیند
همه ی من را میبیند و میداند که هر وقت به او نیاز دارم او هست
خورشید غروب می کند و من نمبینمش
نگاه من تنها به قله است غروب را نمی خواهد این دلم
دلم فقط جلو را میبیند
نه به خودم دروغ نمیگم
"ای کاش ، دلم فقط جلو رو میدید"
دلم تنگ است برای جلو دیدن
من اینجام
نمی خوام صداهای بد را بشنوم
نمی خوام هیچ حس بدی داشته باشم
می خوام همه چی قشنگ باشه
ولی نمی تونم
ماه
چت شده؟
توکه همیشه چهارده بودی
چرا الان اول ماهی؟
چرا نمبیننت
چرا ؟
بلند شو نورت رو از خورشیدت بگیر
پاشو چهارده شو
پاشو ماه
زندگیت این جوری نمی مونه
تو می تونی به همه ثابت کنی که می تونی اول ماه هم ، چهارده باشی
خورشید کمکم کن
نذار ...


من هستم

دلم ، نوشتن می خواهد
بی مهابا قدم بر می دارم
غرورم را با گلی سفید تزیین می کنم
صدایم را در حنجره ام تقویت می کنم
کمرم را صاف می کنم
و
می گویم من هستم
من هستم تا در آغوش خورشید بیارامم
من هستم تا مادرم را با نگین مروارید تاجیده کنم و بر سرم پادشاه کنم
من هستم تا دلم را از هر چه کینه پاک کنم
من هستم تا فریاد زنم
من هستم
من بدون پدر هیچ وقت نداشته ام هستم
من هستم
توانستن می دانم و دانستن
هوا سرد است و من بی تاب سرمایش
نمی داند چقدر گرمم از عشق

هیچی نمی دونم

رو هوام
نه شادم، نه ناراحت ، نه خسته،
نمی دونم چه احساسی دارم
نمی دونم باید چی کار کنم
نمی دونم چی صلاحه چی صلاح نیست
خودمو سپردم دست تقدیر
می دونم دارم بدترین کار رو می کنم
می دونم آخرش پشیمون می شم
ولی قدرت فکر کردن ندارم
این یکی دو دونه قدرتی هم که برام مونده می خوام صرفه ادامه دادن بکنم
آخر این راه چیه نمی دونم
به کجا دارم می رم هم نمی دونم
نمی خوام چیزی بدونم
مگه چقدر وقت دارم زندگی کنم
مگه چقدر وقت دارم
من می خوام از زندگیم لذت ببرم
فقط همین

Saturday, December 25, 2004

همه چی اینجا بهتره

از کجا بگم
از کجا شروع کنم
همه چی از یک تلفن ساعت 12 شب شروع شد
" می خواهی خونه رو چی کار کنی؟"
دیگه شروع شد
دعوا
توهین
داد
اشک
گریه
سرما
...
بعضی وقتها خدا یک جوری غرورو آدم رو میشکنه که می فهمی از کجا داری می خوری
اینجا همه چی بهتره
با تو همه چی بهتره حتی اگه بغل گشنه گاه بخوابی
تا حالا به خاطر بالشی که زیر سرته و پتویی که داری خدا رو شکر کردی
خدا پدر و مادر بابا لنگ درازو رو بیامرزه
عجب پتویی بود
نمی دونی چه احساس قشنگیه وقتی میبینی دوستات به خاطر تو چشماشون خیس میشه
می فهمی که وجود داری
می فهمی که دوستت دارن
دنیا برات قشنگ میشه
من خوبم
با تو همه چی بهتره
حتی اگه
...
من می تونم به هر چی می خوام برسم

Thursday, December 16, 2004

ریش سفید

هوا سنگین است و من دلم تنگ است برای دیدن
زیر بارون که خیس میشی
یک احساس مطلوب بهت می گه که هر چی کثافت و آلودگی تو هوا بود داره رو سرت میریزه
صداشو می شنونم داره با من حرف میزنه
می گه کوچولو غصه نخور همه چی خوب میشه
همه چی درست می شه
تو هم به آرزوهای کوچیکت میرسی
بعد با ریشهای بلند و سفیدش رو صورتم می کشه و لبخند می زنه
من هم دستاشو رو سرم میذارم
و می فهمه که باید با موهام بازی کنه
من چشمهامو باز می کنم و تو رو می بینم
تو اشکهامو پاک می کنی
و من کنارت آرومم
کنار تو هیچی نمی خوام
هیچی

Monday, December 13, 2004

ابری

چرا برف نمی یاد؟
مگه دوسم نداره که برف نمی باره
دلم برای مامانم تنگ شده
دلم می خواد بغلش کنم
الان که بهش زنگ زدم
زد تو ذوقم
دیگه بهش زنگ نمی زنم
من که سرما رو خوردم
دلم پاستیل میوه ای می خواد
KENT
....
حالا بریم سر اصل مطالب
من که می دونم تو می تونی
من این قدرت رو توی تو دیدیم
امروز هوا ابریه
ابری که نمی دونه باید برف بباره یا بارون

Sunday, December 12, 2004

یک روز عاشقانه

یک روز عاشقانه رو من و تو می تونیم بسازیم
ما می تونیم بسازیم
اگه یک ذره کوچولو از اون 133 تا رو خرج کنی می فهمی که لازم نیست حتما یک روز بارونیه هوا دو نفره ای این کار رو بکنی بلکه کافیه وقتی صبح از خواب پا میشی و تو رختخوابت غلط می زنی و پتو رو تا سر دماغت می کشی بالا و دلت نمی خواد که بیدار شی .. به این فکر کنی که یک نفر که مثل تو تو رختخوابش غلط زده و پتو رو تا سر دماغش بالا کشیده و دلش نمی خواسته بیدار شه.. ولی به تو فکر کرده و به عشق تو از خواب پا شده
بعد با همین افکار عاشقونه
اون روز تبدیل می شه به یک روز عاشقانه
امروز مه آلودم
مه یعنی دو دلی

Saturday, December 11, 2004

مبارکه

سلام
برات یک کامنیوتی هم زدم
دیگه چی می خوای؟
من امروز برف آلودم
برف یعنی پاکی

Sunday, December 05, 2004

شیفته صدات

چقدر من میمیرم برای صدای خواب آلودت؟
خیلی زیاد
تن صدات اینقدر قشنگ می شه که نمیدونی
شیفتم میکنی
شیفته ترم می کنی
:Dیادم باشه حتما تو اتاق خواب تلفن بذارم بعد بیام از حال بهت زنگ بزنم
...
من اگه تو ناراحت بشی اسکی هم نمیرم

Thursday, December 02, 2004

....

من خوبم
از احوالاتم اگر خواسته باشم
خوبم ملالی نیست جز دوریم
هوا ایهام داره
معلوم نیست دو نفرست یا آلوده
روزم در باد می رقصد
تمایلی به پایین آمدن ندارد
وفنجانم پراست از بقایای چیزی که تو خیلی دوستش داری
مامانم امروز را با من خواهد بود

Wednesday, December 01, 2004

روز خوب

امروز هم حالم خوبه
امروز هم مرسی خدا
تا حالا تو عمرتون آخوند موتور سوار دیده بودین؟
نگران مامانم هستم
سر عملش دو دله
من هم همینطور
ولی خوب باز هم روز خوبیه
مرسی خدا
آدم در یک لحظه دلش میشکنه
اونهم وقتی یک نفر بهت بگه اصلا حوصله قر شنیدن ندارم
...
ولی با این حال
باز هم روز خوبیه
باز هم مرسی خدا
دلم میشکنه
ولی روز خوبم رو کسی نمی تونه ازم بگیره

Monday, November 29, 2004

چشمهای مادرم

چقدر حالم خوبه
خدایا مرسی
چه حالی میده خامه عسل با نون بربری اون هم از نوع ماشینیش
قربونه اوون سرعت عملت برم
با چه سرعتی دانلود می کنی؟
بیا این دو تا پیاله هم مال تو
...
دعایت را بدرقه چشمهای مادرم کن

Sunday, November 28, 2004

درد

وقتی تمام جونت درد می کنه خیلی جالبه چون نمی دونی باید چی کار کنی
و اونوقته که شروع می کنی به قر زدن و بهونه گرفتن
من تمام بدنم درد میکنه
دلم یک جای گرم و نرم می خواد
دلم می خواد دو تا مسکن قوی بخورم و بخوابم
فقط بخوابم
دستم درد می کنه نمی تونم حتی تایپ کنم
درد
.....
چرا هیچ کس به داد من نمی رسه
در این مواقع
من مامانم رو می خوام

Saturday, November 27, 2004

هوای دو نفره

سرشارم از بوی نفست وقتی از خواب پا میشی
دلتنگ صدای نفست
هوا بد جوری دو نفرست
هوای ماست
فقط هوای ما
دلت بوی کاج بارون خورده نمی خواد
آشناترین غریبه آدرس جزیرتو به من میدی؟
خسته ام چون ورزش کردم

Thursday, November 25, 2004

عشق

من بلدم عاشق بشم
من می تونم عاشق باشم
من می تونم عشقم رو نگه دارم؟
من می تونم عشقم رو نشون بدم؟

...
من یه حالی دارم که نپرس
بابا جان بذار من حرفم رو بزنم بعد شاید نظرت عوض شد
نگفتی نگاهت رو چند می فروشی؟

Wednesday, November 24, 2004

گل بنفشه و برگ زرد و برگ سبز

چقدر خوشمزست چای خوردن تو ی فنجونی که قبلش کاپوچینو خورده باشی
راستی تو کردستان عجب آهنگهای قری ای گوش می کنن
من دلم لک لک شده اما نه برای روشن کردن چهار تا سیگار پشت سر هم
...
نگاهتو به من چند می فروشی
می خوام انحصاری مال خودم کنم
ماکسیما 4 سیلندره؟

Tuesday, November 23, 2004

قشنگ ترین ذوق دنیا

ذوق قشنگ
چه بی تابم
چه لبریزم ازیک حس دلپذیر
یک حس که داره تو زندیگم آفتاب بالانس مهتاب بالانس می زنه
دلم می خواد ذوقم روبسته بندی کنم با یک روبان آبی بعدش به همه آدمهای قرمز و آبی دنیا هدیه بدم
دلم می خواد دنیا بدونه من چقدر خوشبتم و چقدر خوشحالم و هیچ کس نمی تونه این ذوق منو رو بگیره
ذوق زندگی
ذوق اولین بار نفس کشیدن
ذوق اولین بار عاشق شدن
ذوق اولین بار تپیدن قلب
وای چه ذوق قشنگی
این حس رو با هیچ حسی تو دنیا عوض نمی کنم
این حس رو تو به من هدیه کردی
دلم می خواست من هم می تونستم این حس رو به تو هدیه بدم
شاید هم این کارو کردم
ولی هیچ جیز و هیچ کسی نمی تونه این ذوق رو از من بگیره
از این به بعد قدمهامو یک جوری بر می دارم که
دل قشنگت تکون نخوره
من اینجام
من همیشه اینجام
من 23 سالمه ولی .....

Monday, November 22, 2004

آدمهای دورو

خیلی وقتها من واقعا متعجب می شم ازکار این خلایق
وقتی بهترین آدمی که می شناسی بعضی وقتها نمی دونم واقعا به خاطر چی از سر بچگی ، دورویی نمی دونم واقعا نمی دونم برات فیلم بازی میکنه جلوی تو در مورد آدمها یک چیزی می گه و پشت سرت یک جور دیگه رفتار میکنه حالت از همه چی همه کس به هم می خوره
واقعا افتخار می کنم که آدمها اینقدر از من می ترسن
این قدرت منو نشون می ده
ولی واقعا واسه این جور آدمها متاسفم
سرم درد می کنه دندونم هم
اصلا وقتی این صحنه های چندش آور میبینم روده هام میریزه به هم
آدم خوب تو دنیا پیدا می شه؟؟؟

Sunday, November 21, 2004

حرف زیادی

چقدر خوبه آدم نمی تونه حرف زیادی بزنه
اینجوری رو حرفهایی که میزنی باید فکر کنی
تا بی خودی کلماتت هدر نره
دندونم درد می کنه
تازگیها این کدئین هاهم دیگه تاثیرندارن
گشنمه ولی مگه می شه با دو تا سوراخ گنده تو دهنم چیزی بخورم

Thursday, November 18, 2004

سيگار

صداي بارون رو تا حالا شنيدي
معلومه که نه اخه فقط کورها ميشنون
به نظرت آدمهايي که سيگار مي کشن خيلي مشکلات دارن؟
معلومه که حتما مشکل دارن

اون هم اگه ديدي يه آدمي چهار تا سيگار رو پشت سر هم روشن مي کنه بدون حتما مشکل داره حتما يک نفر کل زندگيش رو يه شوخي بچه گونه تصور کرده
دلم تنگه
دلم مي خوادچهار تا سيگار رو پشت سر هم روشن کنم

Friday, November 12, 2004

نفس میکشم

نفس می کشم
ازخاک نفس می کشم
دلم برای بو کردنهایت تنگ شده
دلم برای گازگرفتنت تنگ شده
دلم تنگه برای دوچرخه سواری روی زمینی که برای من از برگ زرد فرشش کردن
من مواظب ترمز دوچرخم هستم
وقتی نگرانمی خیلی خوشحالم

Thursday, November 11, 2004

آفتاب

این گوزنها هم عجب فیلمی بوده ها
من امروز باید حتما برم این بلیط فیلم دوئل رو بگیرم اولین فیلم دالبی ایران
دقت کردی امسال درختها در مقابل زرد شدن دارن مقاومت می کنن
من که کشته مرده یک لحظه زرد شدنم
آفتاب من تسلیمم بیا زردم کن

Wednesday, November 10, 2004

....سبد سبد اشک برای

چقدر سخته وقتی کسی معنی اشکت رو نمی فهمه
واقعا اشکها برای یک چهار چرخه
یا برای یک آینده نا معلوم
واقعا تشخیص این دو مقوله خیلی سخته؟
نمی دونم شاید انتخابم اشتباه
شاید دارم زود قضاوت می کنم
شاید خیلی عجولم
شاید ظرفم پر شده
شاید ...
شاید هم
خیلی خسته ام

Tuesday, November 09, 2004

قارچ برگر

"وقتی تو عصبانی هستی من ناراحتم"
و وقتی تو ناراحتی ، من عصبانی می شم
حالا چی کار کنیم؟؟؟
اما تو دنیای ما ریاضیات معنی نداره ، داره؟
شوهر آهو خانم هم عجب فیلمیه
یعنی چی به موبایل آدم زنگ میزنن بعد کلی فحش و فصاحت بارمون می کنن ، آخرش می فهمن که اشتباه گرفتن
قارچ برگر با سس عشق و چاشنی دلبری عجب چیزی میشه ها
چقدر دلم دو باره قارچ برگر می خواد
اما
چایمون رو اونور بخوریم منظرش قشنگ تره

Monday, November 08, 2004

اون بالاها برف اومده

آخه اين مردم خجالت نمي کشن اينقدر سوار ماشين من ميشن
راستي تو استرليا فرانسوي حرف مي زنن؟؟
صداي تو قشنگت ترين صداي دنيا نيست اما گرم ترين صداي دنياست( مي توني تو کتاب ترينها واردش کني )
برف اومده
اما بالاي کوه
يک کم ديگه چشمات رو هم بذاري اينجا هم مياد
اما وقتي چشمات رو هم گذاشتي بپا خوابت نبره
چقدر قشنگه آدم دنبال خونه تو ايستگاه اتوبوس بگرده

Sunday, November 07, 2004

ماه دلش می خواد منفجر شه

ماه دلش می خواد منفجر شه خیلی وقته خودشو برای چنین روزی آماده کرده
یک چیزی رو خوب می دونه باید این جرقه از طرف خورشید باشه چون فقط اون این قدرت رو داره که این جرقه رو ایجاد کنه
این رو هم میدونه گه تمام قشنگی و نورش مال خورشید اگه اون بهش نتابه ...
ماه همه زندگیش بسته به خورشید همه زندگیش
ماه یه یک چیزی ایمان داره ، خورشید از اون سر تره (قدی وزنی عقلی....)
ماه دلش می خواد همیشه با خورشید در کنار خورشید خوب باشه آروم باشه در اوج درخشش باشه
ماه میدونه خورشید به خاطر اون خیلی کله خریها می کنه
می دونه تمام این کله خریهاش مال دوست داشتن زیاده خورشید
ماه اندازه صدو هفده تایی آی کیو داره که بخواد اینو بفهمه
ماه یک چیزی رو مثل خیلی چیزهای تو زندگیش بلد نیست اونم اینه که به خاطر اینکه کسی دوستش داره تشکر نکنه اما سعی می کنه اون هم از دوست داشتن چیزی رو کم نذاره
ماه دوست داره خورشید رو همیشه روشنتر از همیشه ببینه
ماه همه زندگیش بسته به خورشید همه زندگیش
ماه دلش می خواد منفجر شه خیلی وقته خودشو برای چنین روزی آماده کرده

Saturday, November 06, 2004

مارمولک

آسمون اینجا خاکستریه اما فکر میکنم مال ابر بارون دار نیست ماله دوده
دود آسمون اینجا رو خاکستری کرده دل من رو هم
وقتی آفتاب هست درختها هفت رنگ دارن
همه Queen ها جایی کاخشون رو بنا می کنن که بتونن همه جا رو ببینن
من هم یک Queen ام
هنوز اون مار مولک پیدا نشده نکنه ...

بابا ترو خدا بزرگ شین

چقدر هوای اینجا دلگیره
دلم از خیلی چیزها به هم می خوره
چرا آدمها نمی خوان بزرگ بشن
سر چه چیزهای مسخره ای خودشون رو خفه می کنن
خرافات چیزیه که آدمهای احمق خیلی باهاش حال می کنن
کی این آدمها می خوان عاقل شن
حالم داره بهم می خوره

Thursday, November 04, 2004

چقدر دلم می خواست دودکش خانه مان بسته نبود و به همراه گرمای آتشش مجبور نبودیم دودش را تحمل کنیم
اراک- همدان
آنقدر دلم از تیرگی لبریز است که سوز زمستان را نمی فهمم
در شهر ما نان را کیلویی می فروشند

Sunday, October 31, 2004

هیجان ناب

دلم یک هیجان ناز می خواد
یک هیجان ناب
دوست دارم برم پیش اون پیرزنه که دندون نداشت

Saturday, October 30, 2004

معذرت می خوام

من رو که تو کدر نمی کنی
بابا جون من خودم کدرم من وجودم کدره
مطمئن باش تو بهتر از اون هستی که بخواهی منو کدر کنی
من می خوام همین جا به خاطر حرفهایی که بهت زدم ازت معذرت خواهی کنم
من از دید کدر خودم نظر دادم

Friday, October 29, 2004

جمعه ها

جمعه ها دلپذیرن وقتی تو باشی
وقتی تو نیستی زمانم با ما سر لج داره
اما من منتظر افطار می مونم
من امروز روزه ام چون تو رو از سحر تا افطار نمی بینم

Thursday, October 28, 2004

آدم خوب

خوب بودن همیشه سخته
خیلی سخت تر از اون که فکرش رو بکنی
من خوب نیستم
نمی تونم تو دنیای آدم خوبها زندگی کنم
چون آدم خوبها نمی تونن منو بپذیرن

Wednesday, October 27, 2004

نکنه

خیلی دارم بهت عادت می کنم
از این عادت می ترسم
هر روز هم داره بیشتر می شه
نکنه بذاری بری
نکنه تنهام بذاری
نکنه دوباره روزهای سختم شروع بشه

Tuesday, October 26, 2004

پراید سیاه

فقط یک پراید سیاه یادمه که داشت طرفم می اومد
دیگه هیچی یادم نیست
یادمه نفسم بالا نمی اومد
دوباره اون حس وحشتناک
اما نه بازم نفسم بالا اومد باید می اومد
هنوز زوده بیام پیشت
هنوز زوده
چقدر سرم درد می کنه

Monday, October 25, 2004

یک صبح قشنگ

تو نمی دونی چقدر دلم میخواست بهت بگم دوستت دارم ولی نمی شد بعضی وقتها باید جذبه نشون بدی اما ما که داریم زندگیمونو می کنیم پس غمت چیه؟
بعضی وقتها آینده نگری هم بد دردیه
ولی من اصلا از اون آدمها نیستم که حالم رو به خاطرآیندم خراب کنم
من فقط در حالم برای آینده تلاش می کنم
حالا دیدی فیلمت تکراری بود
و چقدر صبح دلپذیر بود وقتی

Sunday, October 24, 2004

اگه نخوردیم نون گندم دیدیم دست مردم

آخه من بهت چی بگم بالاخره نون گندم خورذی یا فقط دست مردم دیدی
بابا جان چرا لفظ بیگانه وشنیع --- را به جای هنرهای تجسمی و صنایع دستی به کار می بری
خیلی بده وقتی میبینی که میدان اینجا زندگی جریان داره که یک گوشش سیاه رو اشغال کردن
البته به قول تو بذار لبخند بزنن
ما هم میریم ته دنیا

Saturday, October 23, 2004

قوانین این هفته یادمون نره

یادم باشه این قوانین رو بذاریم
دستهاشو اگه می گیری محکم بگیر
جلوی دیگران اگه شوخی میکنی اینو بدون که دیگران مرض شوخی وجدی ما رو تشخیص نمی دن
به برنامه ریزی یکدیگر احترام بذارید

رستوران لبنانی

غذای لذیذ – اشکی تمیز – روحی لطیف – قولی عزیز

Thursday, October 21, 2004

برای چه اشک میریزی؟

اشکهایت را جمع کن برای روزی که او را نداری برای زمانی که در کنارت نیست
اما او که همیشه در کنارت هست در یک قدمی روزی صد هزار بار پاتو لگد می کنه روزی صد هزار بار بهت تنه می زنه
اما همیشه که دلیل اشک ریختن اون نیست
بعضی وقتها یک شماره موبایل که وقتی داری پاچه رو استاد می کنی مثل مترسگ سر جالیز ظاهر میشه
درمان اشک ریختن ، گاهی وقتها فقط یک آغوشه یک آغوش گرم و یا فشردن یک دست
پیش او آرومم فقط دلتنگ لحظه جدایی
شاه خاموش است ولی من گریان
از کجا می دونستی که من عاشق اینم که کسی دستام را ماساژ بده

Wednesday, October 20, 2004

شعرهای ناب --کاری از ماه و امپرا

صدای باد پاییزی چو می آید به آغوشم
من بی خواب را امشب دهدجام تهی نوشم
--------------------------------
شب آمد و من در آرزویت همه چشمم
در زیر نگاه تو سرا پا همه خشمم
--------------------------------
هوا سرد است و یار من به شعر آذین شده امشب
در آغوشم نمی خوابد به بالینم نمی گنجد
و چه مشتاق برای خواندن
و چه لبریز از صبر
و تو چه می دانی که چقدر سخت است در یک قدمی آدم بودن و فاصله داشتن
خانوم بودن اصلا سخت نیست فقط کمی عشق می خواهد
ومن بیشتر از همیشه عاشقم

Tuesday, October 19, 2004

زیر سیگاری

سراییدن مثنوی یک بیتی در خانه ای نیمه کاره ، و تو میدانی که بهتر از من شعر می گویی
به قول تو من شر میگویم و تو شعر
چقدر آدم کنف می شه وقتی به بهترین پدر دنیا که اصلا سیگار نمی کشه زیر سیگاری هدیه می دهد
اما خوب مهمه اینه که اون قبول می کنه
چقدر شیرینه وقتی ماشین رو با ترمز دستی نگه می داری
دلم می خواست بهترین پدر دنیا پدر من بود

Sunday, October 17, 2004

سالاد بار

بابا جان کاه دست خودت نیست کاهدون که دست خودته
لذت نگاه کردنت وقتی با اشتها خیار شور می خوری رو با هیچ ژل سری عوض نمی کنم
میدان اینجا زندگی جریان دارد که یک گوشش سیاه شده

عصر جمعه برای همه دلگیره ولی نه برای من و تو

جمعه - عصر -
رنگ زرد رنگ قشنگی است
زمانی که می خواهی یک نفر را اذیت کنی فقط کافی نذاری فکرش رو متمرکز کنه
بعد هر جور که بخواهی می تونی اذیتش کنی
:(

Wednesday, October 13, 2004

آینه

فقط کافیه به آینه نگاه کنی
یک پسر معصوم و کوچولو رو میبینی
من رو هم تو چشمات میبینی
من همیشه در 5 متری تو خواهم بود و نه در 6 متری
DVD-شب - بوبو - بوسه داغ-نگاه پشت سر
دختری که شبیه تام کروزبود

Tuesday, October 12, 2004

بابا خوشتیپ

می دونه که می دونم خیلی از حرفهاش شوخیه
می دونه که می دونم دوستم داره
می دونم که می دونه دوستش دارم
می دونم که می دونه چقدر بهش افتخار می کنم

Monday, October 11, 2004

صبحانه

آسانسور 4 نفره با حضور 6 نفر و مدیران ارشد
یک صبحانه دلپذیر
یک بوسه داغ
یک بربری داغ
یک نگاه داغ
یک طرح قشنگ
یک انتقاد بیجا

برگشنی وجود نداره

پرده اول-خطاب به من
بیا همیشه دو تا دوست خوب با هم بمونیم حتی اگه من با دختر دیگه ای دوست شدم همچنان با من دوست بمون
من میام و بهت میگم خوب عزیزم خیلی تو این مدت به ما خوش گدشت و تو باید بفهمی که دیگه فقط یک دوستی
پرده دوم باز هم خطاب به من
بهتره امروز روز آخر این دوستی باشه چون دیگه دوستی ما Expire Date ش سر رسیده
پرده سوم-خطاب به من
بودن و نبودنت فرقی برام نداره کی میشه من از شرت خلاص بشم
پرده آخر
... هنوز وجود نداره
چون تو جرات روبرو شدن باهاش رو نداری

Sunday, October 10, 2004

جلسه

نگاهش وقتی که حسود می شه دیدنی ست
ولی نمی تونه چیزی بگه
چون نباید چیزی بگه

آغاز یک روز خوب

امروز رو سعی می کنم خوب شروع کنم با گوش دادن به یک موسیقی خوب توی ترافیک
خیلی خوشحالم که دیگه صدای بوق ماشینها رو نمیشنوم
و باز هم یک انتظار قشنگ برای آمدنت دلم بد هوای اریک رو کرده
نتونستم دیروز سری به جوزپینو بزنم

Saturday, October 09, 2004

لبخند

هیچکس نمی تونه لبخند ماه رو بگیره چون زیر چتر امپراست